آرتميس عزيزمآرتميس عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

@@ عشق و زندگي = آرتميس @@

نقاشی

سلام به شاه پري مامان نفسم يه مدتي بود كه خيلي بيتابي ميكردي  دوتا از دندونات ميخواستن در بيان كه خيلي اذيت شدي الان يه دونش از لثه هات زده بيرون  خدا كنه زودتر دندونات در بيان راحت بشي عزيزم  نا زدونه مامان از همون اول علاقه زيادي به مدادو خودكار داشتي منم برات يه جعبه مداد رنگي گرفتم اما چون هميشه اونهارو ميكردي توي دهنت جمعشون كردم الان مدتيه كه مداد رنگي هاتو برات ميارم  و خودم هم كنارت ميشينم كه توي دهنت نكني  بعضي وقت ها خودت نقاشي ميكشي بعضي مواقع هم دست منو ميگيري مداد بهم ميدي واشاره به دفتر ميكني كه برات نقاشي بكشم  اگه ماشين بخواي بكشم ميگي ديد ديد  اگه هم جوجه بخواي ميگي جوجو به ب...
4 دی 1392

سفرنامه 1

سلام به همه خاله هاي مهربون ببخشيد مدتي كمرنگ بوديم نشد بهتون سر بزنيم پست امروز مربوط به 2 ماه قبل ميشه كه ما به مشهد رفته بوديم كه البته عكس ها همه مربوط به شمال ميشه در طول سفر به  هر جا كه قدم ميگذاشتيم سيل مشتاقان به سوي ما سرازير ميشد و با گفتن چه ني ني نازي و يا فشردن لپ اينجانب علاقه خود را ابراز مينمودند وهمگي آنها با هم اتفاق نظر داشتند كه ما كپي برابر اصل بابايمان هستيم   خب بالاخره رسيديم به جايي كه بتوانيم كمي بياساييم مثل بچه هاي خوب مينشينيم كه بابايمان براي ما چاي بريزد اما زهي خيال باطل همچنان ميفرمايند چاي براي شما خوب نيست اي بابا ما الان يك سالمان ميباشد  حتي يك سال و 8 روزه ميباشيم ...
27 آبان 1392

آرتميس با چهره اي متفاوت

سلام به روي ماه دخترم  عزيزكم مرواريدهاي 5-6-7-8 يك به يك به فاصله چند روز در اومدند الان 8 تا مرواريد خوشكل داري ملوسكم  البته يكمي هم لاغر شدي نانازم كارهايي كه انجام ميدي: 1- وقتي ميخواي غذا بخوري بايد حتما مثل بزرگترها پشت ميز بشيني ديروز خواستم بهت آب بدم ديدم اشاره كردي به صندلي كه ميخواي پشت ميز بشيني حتي براي آب خوردن هم ميخواستي پشت ميز بشيني  وروجك من ميخواي مثل بزرگتر ها رفتار كني 2- وقتي با خاله ها ميشينيم حرف ميزنيم و ميخنديم تو هم خودتو قاطي ميكني والكي شروع ميكني به خنديدن بعضي وقتها هم مياي تو جمع ما وشروع ميكني به حرف زدن فدات بشم  3- ديگه غذا دادن بهت خيلي سخت شده هرج...
29 مهر 1392
1