نقاشی
سلام به شاه پري مامان
نفسم يه مدتي بود كه خيلي بيتابي ميكردي دوتا از دندونات ميخواستن در بيان كه خيلي اذيت شدي الان يه دونش از لثه هات زده بيرون خدا كنه زودتر دندونات در بيان راحت بشي عزيزم
نا زدونه مامان از همون اول علاقه زيادي به مدادو خودكار داشتي منم برات يه جعبه مداد رنگي گرفتم اما چون هميشه اونهارو ميكردي توي دهنت جمعشون كردم الان مدتيه كه مداد رنگي هاتو برات ميارم و خودم هم كنارت ميشينم كه توي دهنت نكني
بعضي وقت ها خودت نقاشي ميكشي بعضي مواقع هم دست منو ميگيري مداد بهم ميدي واشاره به دفتر ميكني كه برات نقاشي بكشم
اگه ماشين بخواي بكشم ميگي ديد ديد
اگه هم جوجه بخواي ميگي جوجو
به باد كنك هم ميگي بادبادي
بعضي مواقع اينجوري روي زمين دراز ميكشي و نقاشي ميكشي نميدونم چه علاقه اي داري كه بايد توي دفتر يادداشت مامان نقاشي بكشي
اينجا داري فكر ميكني خودت نقاشي بكشي يا من
داري مدادتو ميدي بمن كه برات نقاشي بكشم
اينجا بهت ميگم نه مامان خودت بكش البته هميشه حرف گوش كن نيستي ها بعضي مواقع البته بيشتر مواقع مرغتون يه پا داره
البته نه اصلا مرغت پا نداره
يه ني ني ناز نازي
داره ميكشه نقاشي
ببين چطوري دستتو تكيه گاه خودت كردي
پيكاسوي مامان ببين چقدر مهارت داري كه با هر دو دست نقاشي ميكشي
واما.........
دختر كتابخون مامان تصميم گرفت كتابهارو با جديت بيشتري بخونه كه ماحصل كار اين شد كه ميبينيد
اين چند تا هم قرباني هاي بعدي هستند
البته چند تاي ديگه هم برات خريدم كه همه رو جلو دستت نميزارم
ديروز هم رفتيم نمايشگاه كتاب از اونجا هم چند تا كتاب برات خريدم
آخ آخ داشت يادم ميرفت هنر دست دختر نقاشمو بزارم
نميدونم كي اين اثر هنري رو خلق كردي
بعدش اومدي تو آشپزخونه دست منو گرفتي ميبري اينو نشونم ميدي و ميگي واااااااييييي
البته به واي ميگي بااااااايييييي دقيقا همينقدر حروف رو ميكشي
بعضي وقت ها هم ميگي واه واه چه كار زشتي البته به زبون خودت كه من نميتونم اينجا بنويسمش
چهارشنبه 92/10/04