ادامه سفرنامه
اينجا دارم راه خودمو ميرم وخوشحال از اينكه كسي دستمو نگرفته و اجازه دادن مستقل راه برم
اينجا هم دارم از اين لباسهاي محلي بازديد ميكنم
و اينجا هم كه انگار نه انگار كه مامان و بابا همراهم هستند غرق در تفكرات خدم دارم قدم ميزنم
خاله الهامم عاشق اين عكسهام شده كه دارم مستقل راه ميرم
مي خوام نوشابه بردارم اما ......
اينجا دارم سعي ميكنم كه خودمو از بغل بابايي بيارم بيرون
بالاخره موفق ميشم براي خودم مستقل قدم بزنم
كه ناگهان خودمان را بر روي شن هاي ساحل پرت ميكنيم
پدر گراميمان به ياري ما شتافته و ما دست هاي شني خود را نشانشان ميدهيم وميگوييم اخ
اينجا براي رفع خستگي توقف كوتاهي كرديم وما با ناف خود مشغول هستيم
چرا كساني كه به مسافرت و گردش ميروند به اين فكر نميكنند كه بايد حافظ محيط زيست هم باشند
ملاحظه ميكنيد چقدر زباله در اين مكان است
ما كه بسيار حافظ محيط زيستمان هستيم دست به كار ميشويم و حركتي نمادين از خود نشان ميدهيم
سعي داريم عينك بابايمان را تصرف كنيم
صد البته هميشه فاتح ميدان ما هستيم
خب جور ديگري هم ميشود از عينك استفاده كرد
سعی کن تو زندگی درخت باشی
که اگه کسی بهت لگد زد!
شکوفه بارونش کنی
عروسك مامان
بي نهايت دوست دارم