كمك به ماماني
من امروز خيلي كار كردم در ضمن به مامانم هم اجازه دادم يه مدتي به كارهاش برسه (حدودا روي هم رفته يه سي ثانيه اي شد البته خودم ميدونم زمان زياديه اما خب ديگه ماماني هم بايد يكمي استراحت كنه ) اين مدتي كه داشتم با خودم بازي ميكردم دوتا جوجو برداشتم وتصميم گرفتم بهشون ياد بدم كه چطوري راه برن از اونجايي كه دوتا بودن مجبور شدم اينجوري ببرمشون يه خط زرد كشيده شده توي تصوير ميبينيد اين همون جوجوي دومه از اونجا كه من به سرعت نور جا به جا ميشم موقع عكس گرفتن از اين اتفاق ها زياد ميافته جوجو هارو تا جلو آشپز خونه آوردم وچون احساس خستگي كردم تصميم گرفتم كه كمي روي پله آشپزخونه بشينم و صداي جوجو هارو در بيارم اينجوري وقتي اون...
نویسنده :
بابا کامبیز
17:26