كمك به ماماني
من امروز خيلي كار كردم در ضمن به مامانم هم اجازه دادم يه مدتي به كارهاش برسه (حدودا روي هم رفته يه سي ثانيه اي شد البته خودم ميدونم زمان زياديه اما خب ديگه ماماني هم بايد يكمي استراحت كنه )
اين مدتي كه داشتم با خودم بازي ميكردم دوتا جوجو برداشتم وتصميم گرفتم بهشون ياد بدم كه چطوري راه برن از اونجايي كه دوتا بودن مجبور شدم اينجوري ببرمشون يه خط زرد كشيده شده توي تصوير ميبينيد اين همون جوجوي دومه از اونجا كه من به سرعت نور جا به جا ميشم موقع عكس گرفتن از اين اتفاق ها زياد ميافته
جوجو هارو تا جلو آشپز خونه آوردم وچون احساس خستگي كردم تصميم گرفتم كه كمي روي پله آشپزخونه بشينم و صداي جوجو هارو در بيارم
اينجوري وقتي اونهارو به هم ميزنم صدا ميدن
از اونجايي كه ديگه وقت استراحت مامانم تموم شده بايد بياد و بمن برسه
منو ماماني تصميم گرفتيم كاميون منو ببريم كارواش البته فكر نكنيد همه كارهارو مامانم انجام داد هاا
كار اصلي با من بود من اينجا داشتم با لبام بازي ميكردم( انگشتامو به لبام ميزنم وميگم بووووووو....بووووو.) ماماني هم در حال شستن كاميون
اينجا دارم ما مانمو تشويق ميكنم براش دست ميزنم
احساس قدر شناسيم موج ميزنه
اينجا منو كاميونم پشت يه سرعت گير مونديم ماماني لفطا بيا اين سرعت گيرو جمع كن
وبراي اينكه حوصله ام سر نره يكمي ديگه با هنر خودم آهنگ توليد ميكنم
اينجا هم يه برخورد كوچولو پيش اومده اين كالسكه رو درست پارك نكردن دقيقا روبروي منه
البته اينم از كارهاي مامان خانمه آخه نه اينكه من روي كاشي ها در چشم برهم زدني
طول وعرض حياط رو طي ميكنم اينجوري منو متوقف كردن
منم كه عمرا كم بيارم دارم هلش ميدم
اينم نماي پاياني