آرتميس عزيزمآرتميس عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

@@ عشق و زندگي = آرتميس @@

اندر احوالات آرتميس-2

1392/7/1 15:48
نویسنده : بابا کامبیز
398 بازدید
اشتراک گذاری

حتما ميدونيد از وقتي كه من به راه افتادم هيچ قسمتي از خونه از ديد من نبايد پنهان بمونه و بايد همه جارو بررسي كنم اما بعضي از محل هايي رو كه ميخوام بازديد كنم ماماني اجازه نيده

lمن خيلي دوستدارم بدونم زير ميز چه خبره اين حسو از همون اولش داشتم وميبينيد كه اين حس هر روز در من قوي تر ميشه والبته من باز هم زير ميز گير ميكنم البته كمتر از قبل.

علت اينكه عكس تار افتاده اينه كه مادر خانمي بين دوراهي تبث شيطنت اينجانب و نجات دلبندش مونده بود براي همين بشمار3 هم لحظه ثبت شد (البته بدون كيفيت ) هم بنده از زير ميز رهايي پيدا كردم

niniweblog.com

يه قسمت ديگه هم هست كه من علاقه زيادي بهش نشون ميدم قسمتي كه فيش TV يا سيمي كابلي پريزي خلاصه از اين خانواده اديسون خيلي خوشمان مي آيد

ابتدا خود را علاقمند به گلها نشان ميدهيم 

.

 وپس از اينكه خيال مادرمان از جانب ما آسوده گشت به كار خود مشغول ميشويم وبه عضوي از خانواده اديسون نزديك ميشويم

.

 كه البته توسط مادر جانمان متوقف ميشويم

 niniweblog.com

نسبت به لوازم برقي منزلمان هم وسواس خاصي داريم براي مثال بايد بدانيم لباسشويي خوب كار ميكند يا خير برچسب انرژيش واقعا Aهست يا نه آخه من از اون بچه ها هستم كه خيلي به مصرف انرژي

اهميت ميدم واصـــــــــــلا هم قصد شيطنت ندارمعینکاز خود راضی

..

.

 خب چيه مگه ؟؟؟ دارم چك ميكنم ميبينيد كه قيافه ام هم كاملا جديهمتفکر

اصلا بهتره برم سراغTV  واونو هم بررسي كنم خداييش اگه من تو خونه نباشم كي ميخواد اين كارهارو بكنه 

به خوشحالي من از فتح ميز TV دقت كنيدهورا

.

ميبينيد كه چه دقتي هم به خرج ميدم

 

.

مادر گرامي دوربين به دست تمركز ما را به هم ميريزد وتصميم ميگيريم به جاي ديگري برويم

 .

 البته بسيار مايل هستيم سري هم به شاهنامه مادر جانمان بزنيم واحوالي از جناب فردوسي بگيريم 

اما از آنجا كه مادر گرامي علاقه وافري به شاهنامه دارند به محض نزديك شدنمان با انگشت اشاره  ميفرمايند نــــــــــــــــه 

{مادر نوشت: عزيزم وقتي ميخواي به چيزي دست بزني كه خطر داره يا نبايد بهش دست بزني بهت ميگم نه تو هم ياد گرفتي وقتي نزديكشون ميشي تند تند دستتو تكون ميدي وميگي نه   نه   نه    اون موقع هست  كه كلي چلونده ميشي آخه خيلي با نمك اين حركاتو انجام ميدي عروسكم و خوشحالم كه ياد ميگيري به هر چيزي نبايد دست بزني عــــــــــــاشقتم بغلماچ}

 

 .

 سري هم به ميز اتو ميزنيم كه مشكلي نداشته باشد واز اين كار خود احساس رضايت فراوان ميكنيم

و صد البته لپ تاپ عزيز كه مسئول ثبت خاطرات ما ميباشد در نزد ما از اهميت بالايي برخوردار است

.

 از ديدن تصاوير خود بسيار محظوظ ميشويم كه ناگهان متوجه مشكلي در سيستم ميشويم 

كه گويا فقط ما از آن مطلع ميباشيم پس بدون فوت وقت دست به كار ميشويم

.

 در اينجا هم توسط خاله محترم متوقف ميشويم تلاش ما را براي رسيدن به كيبورد در نظر داشته باشيد

 ببخشيد كه پشتمان به شماست 

 .

بسيار مبادي آداب ميباشيم وهم اينك به سوي شما ميچرخيم

 .

منت خداي را عز وجل  كه لا اقل زماني كه كنار پنجره مي ايستيم كسي ما را نهي نميكند

..

در اينجا چيزي حواس ما را به سوي خود معطوف داشته كه ذهنمان ياري نميكند 

 ببخشيد كه يكمي طولاني شد قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

الناز
6 شهریور 92 0:35
اییییی جانم شیطون بلا
کنجکاوی خصوصیت اصلی بچه هاست خدا به مامانها صبر و طاقت بده و بچه ها رو از خطر حفظ کنه.
عزیزم شما که به همه جا سر میزنی به وبلاگ ما هم بیا


صبر و طاقت و خوب اومدي
چشم عزيزم حتما ميام پيشتون
مامان محمدرهام جون
6 شهریور 92 12:44
اااااااااااااای جانم ،نوپایی یعنی همین دیگه خاله جون،هرجا دوست داری سربزن خاله جون دنیا هم اکنون متعلق به توست


خاله جون متشكريم
خاله جون متشكريم
واقعا مرسي خاله مهربون فقط شما مشوق من هستيد
مامان تینا و رایان
6 شهریور 92 14:59
وروجک خانوم شما هم که مثل پسر من از تی وی و کابل و سیم و تلفن و ماشین لباسشویی و جاروبرقی نمیتونی بگذری
مواظب میز اتو باشید..پسر من چند وقت پیش به خاطر همین وروجک بازی با اتوی پایه بلند پرسی انگشتش 4 تا بخیه خورد


واي خداي من 4 تا بخيه
صبا خاله ی آیسا
6 شهریور 92 15:34





الهام مامان علیرضا
7 شهریور 92 11:17
عزیزم فدای خنده هات دیگه با همه چی بازی با TV و پریز هم بازی خیلی شیطون شدی آاااا چالب بود مامان هاجر خصوصی دارید
مامان عبدالرحمن واویس
8 شهریور 92 15:57
جانم شیطون بلا ماشاالله واسه خودت مکانیکی بااین وضع مملکت


بله خاله جونم اما كسي بمن اجازه پيشرفت نميده موندم بايد چكار كنم
سارينا كوشولو
8 شهریور 92 16:57
سارينا هم اين روزا خيلي شيطون شده
موهامو ميكشه
روي صورتم يادگاري حك كرده
از روي تخت خودشو ميندازه پايين (البته ما كنارشيم ها!!!)
ميره زير ميز مبل
علاقه ي وافري به راه رفتن داره
در حال نماز خوندن مهر رو بر ميداره
ميره سر ظرف ميوه ها و مثل پيشي ها به همه ميوه ها زبون ميزنه
كلا هممون رو گذاشته تو آمپاس
.
..
.
امضا: خاله جون


خخخخخخخخخخ عزيزم حالا اينقدر از اين يادگاري ها حك بشه كه خودتو با كتيبه بيستون اشتباه بگيري
مامان مهدیس و ملیسا
16 شهریور 92 0:20
فرشته کوچولو تولدت با تاخیر مبارکهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ایشالا 10000000000000000 ساله بشی و جشن بگیریم
postچی
31 شهریور 92 15:07
آرتمیس جون فک کنم محظوظ درست تر باشه شاید هم نباشه خلاصه همه ی شیطونی هاتو خیلی شیک برامون تعریف کردی


سلام مرسي كه بهمون سر زديد
بابت تذكر غلط املايي هم ممنون