when i came drenched in the rain………………… وقتی خیس از باران به خانه رسیدم brother said : “ why don’t you take an umbrella with you? برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟ sister said:”why didn’t you wait untill it stopped” خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟ dad angriliy said: “only after getting cold you will realise”. پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد but my mom as she was drying my hair said” ...
آرتميس عزيزم دومين نوروزت مبارك باشه نفسم یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش ...